هر گلی زیباست اما یاس چیز دیگریست    در میان سنگ ها الماس چیز دیگریست 

ما میان عمر خود خیلی برادر دیده ایم       در وفاداری ولی عباس چیز دیگریست

آن‌طور كه از مجموع قراین به دست می‌آید، از مردان رزم‌آور – غیر از كودك شش ماهه، یا بچه‌ی یازده ساله – اباالفضل العبّاس آخرین كسی است كه قبل از امام حسین به شهادت رسیده است؛ و این شهادت هم باز در راه یك عمل بزرگ – یعنی آوردن آب برای لب‌تشنگان خیمه‌های اباعبداللَّه الحسین – است. در زیارات و كلماتی كه از ائمه علیهم‌السّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسیده است، روی دو جمله تأكید شده است: یكی بصیرت، یكی وفا.
بصیرت اباالفضل العبّاس كجاست؟ همه‌ی یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی كه فرصتی پیدا شد كه او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و امان‌نامه كردند و گفتند ما تو را امان می‌دهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانه‌ای كرد كه دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم؟! وای بر شما! اف بر شما و امان‌نامه‌ی شما!
وفاداری حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه‌ی وارد شدن در شریعه‌ی فرات و ننوشیدن آب است.  در كتابهای معتبر این‌طور نقل شده است كه در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و كودكان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگی فشار آورد كه خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حركت كرد و به طرف همان شریعه‌ی فرات – شعبه‌ای از نهر فرات كه در منطقه بود – رفتند، بلكه بتوانند آبی بیاورند. این دو برادر شجاع و قوی‌پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یكی امام حسین در سن نزدیك به شصت سالگی است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بی‌نظیر است. دیگری هم برادر جوان سی‌وچند ساله‌اش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتی كه همه او را شناخته‌اند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهی پشت به پشت هم، در وسط دریای دشمن، صف لشكر را می‌شكافند. برای این‌كه خودشان را به آب فرات برسانند، بلكه بتوانند آبی بیاورند. در اثنای این جنگِ سخت است كه ناگهان امام حسین احساس می‌كند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است كه اباالفضل به آب نزدیكتر شده و خودش را به لب آب می‌رساند. آن‌طور كه نقل می‌كنند، او مشك آب را پر می‌كند كه برای خیمه‌ها ببرد. در این‌جا هر انسانی به خود حق می‌دهد كه یك مشت آب هم به لبهای تشنه‌ی خودش برساند؛ اما او در این‌جا وفاداری خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتی كه آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذكر عطش الحسین»؛ به یاد لبهای تشنه‌ی امام حسین، شاید به یاد فریادهای العطش دختران و كودكان، شاید به یاد گریه‌ی عطشناك علی‌اصغر افتاد و دلش نیامد كه آب را بنوشد. آب را روی آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است كه آن حوادث رخ می‌دهد و امام حسین علیه‌السّلام ناگهان صدای برادر را می‌شنود كه از وسط لشكر فریاد زد: «یا اخا ادرك اخاك».
۱۳۷۹/۰۱/۲۶