از کیلومترها آنطرفتر آمده بودم..
تنها به شوقِ اینکه بدانم؛
او کیست؟
و اصلا چرا،
باید سر به سَجده بُگذارم در پیشگاهَش؟
دردِ غربت را به جان خریدم!
که چهل روز بیایم در محضرِ غریبالغربا،
و محبوب حقیقیام را بیابم!
امّا،
مثلِ همیشه دل و عقلم همراه نشدند با هم..
چند روزِ دیگر کاروانِ اربابم،
به کربلا میرسد..
اما هنوز کاروانِ اعضا و جوارحِ من،
با عقلم همراه نشده است..!
من وجودِ واجب بالذاتِ عالم را،
با عقل پذیرفتهام..
اما قلبِ افسار گسیختهام راه نمیآید با من:)!
آنقدر گناهانم قلبم را کدر کرده است،
که سیاهیاش نمیگذارد دل ببندم به کسی که عقلم میخواهدش..
مشهد؛
اردوگاه امامِ هشتم..
همسایگی با شهیدِ ۱۸ ساله،
حال و هوای محرم..
من اینها را کجا میتوانم پیدا کنم؟
جز کنار علی بن موسی الرضا?
الهی بحق الحسین قلبم را به نورِ معرفت قلبی خودت روشن کن
من که لایق آن نیستم که به قدر حسین فاطمه،
امّا به قدرِ قطرهای از نورِ معرفتِ قلبیات را بر قلبم بتابان!
بتابان تا با جان و دل عبادتت کنم..
ای معشوق و محبوبم..
یا به قولِ امام سجاد:
یا نَعیمی وَ جَنَّتی
وَ دُنیایَ وَ آخِرَتی..??
نیلوفر نوروزی
#فراگیران ۱۴۰۲ بازه اول